اشعار ندیم سرسوی

  • متولد:

اشک هایم را ببین و آبرویم را مریز / ندیم سرسوی

آرزوی وصل یار از هجر بیزارم نکرد
آتشم من باد و آب و خاک گلزارم نکرد

آب حیوان نیز بر من هیچ تأثیری نداشت
خضر هم از خوب مرگ آلود بیدارم نکرد

سرخوشم از لذت تکرار ذکر یاحبیب
روح عیارم اسیر دام اغیارم نکرد

از صدای نبض من جز مژده ی دیدار تو
هیچ دارویی دوای درد بسیارم نکرد

روزه دار فرصت عشقم که غیر از یاد یار
هیچ کس در بزم خود دعوت به افطارم نکرد

دامن خورشید را آتش زدم با سوز دل
در زمین اما کسی یاد از دل زارم نکرد

اشک هایم را ببین و آبرویم را مریز
هیچ کس جز تو رها از رنج بسیارم نکرد

191 0 5